هنوز | |||
دیشب با آیدا حرف زدم فکر کنم 5 سال می شد صداشو نشنیده بودم دلم این روزها خیلی براش تنگ میشه برا اون روزهایی که پر از شور و هیجان بودیم اونقدر که هیچکس به گرد پامون هم نمی رسید. من، که نتونستم اون روزها رو فراموش کنم پیداش کردم و بهش زنگ زدم. یه وقتی اینقدر دلم برا اون روزا تنگ میشه که گریه م می گیره. اون شبایی که برا با هم بودن مجبور بودیم به مامانم دروغ بگم و صد تا فیلم بازی کنم که بیایم جشن بگیریم و تا صبح فلسفه بگیم. یادش بخیر !
ولی به قول شاعر« دوستی چیزی نیست که لب طاقچه عادت/ از یاد من و تو برود» بهر حال که دیشب خیلی حال کردم.
امشب به سلامتی همه دوستام خصوصا پانی و آیدا
اینجا جا داره که به عزیزی که در پست«تمامی من » ناراحت شده بود بگم: 1- من از طرف ایشان هیچ قضاوتی نکردم و صرفا نقل قول کردم 2-ادامه صحبتهای من در مورد شما نبود 3-اگر باعث ناراحتی شما شدم ببخشید
27730:کل بازدید |
|
22:بازدید امروز |
|
8:بازدید دیروز |
|
درباره خودم
| |
لوگوی خودم
| |
لوگوی دوستان | |
| |
لینک دوستان | |
فهرست موضوعی یادداشت ها | |
کم . | |
بایگانی | |
شهریور 1388 | |
اشتراک | |