هنوز | |||
ای بابا نمی دونم چه طوری این مشکلاتم رو حل کنم دلم می خواد برا یه مدت هم که شده از همه چیز ببرم و برم پی کارم ولی حیف، حیف که یه لونه هم ندارم که برم توش و با خودم خلوت کنم . امروز یکی از بجه های شرکت داشت در مورد رابطه ای که قرار بود به ازدواج تبدیل بشه و نشده حرف می زد. میگفت این براش بهتره من هم بهش گفتم چرا از اول شروع کردی،چرا سعی میکنی به جای اون تصمیم بگیری؟ می دونید چی گفت ؟ گفت یه اشتباه بوده که بزرگتر می شه . این روزها دیگه هیچ عشق واقعی وجود نداره همه از تنهایی به هم می چسبن! دوست دارم یه کتاب بنویسم و توش همه تجربیاتم رو برا همه بنویسم ولی فقط وقتی که قلم دم دستم نیست فکرم کار می کنه. منم دارم تموم میشم اگه فکری به حال خودم نکنم به یه دوست احتیاج دارم کسی که کمی منو بفهمه یه گندی زدم که نمی دونم با چی توجیهش کنم. این آزارم می ده
شب تاریک و سنگستان و من مست سبو از دست من بفتاد و نشکست
شب دیگر نه من مست و نه شب تار سبو از دست من بفتاد و بشکست
به غرورم که این روزها دم دستم نیست احتیاج دارم.
27728:کل بازدید |
|
20:بازدید امروز |
|
8:بازدید دیروز |
|
درباره خودم
| |
لوگوی خودم
| |
لوگوی دوستان | |
| |
لینک دوستان | |
فهرست موضوعی یادداشت ها | |
کم . | |
بایگانی | |
شهریور 1388 | |
اشتراک | |