هنوز | |||
درد دارم خیلی زیاد خیلی بیشتر از اونچه که فکرش رو بشه کرد مخم درد می کنه. دیشب هم که رو سنگ قبرم نشسته بودم خیلی قشنگ بود مربع شکل، اونجور که دوست دارم ! یه جای خلوت زیاد همسایه نداشتم ماهان بالای قبرم ایستاده بود و مثل همیشه غر می زد گلهای زردی روی قبرم بود ماهان دونه دون ریز برگها رو می کند و پخش می کرد . خودم هم بودم خونه تمیزی بود برعکس خونه خودم که الان توش زندگی میکنم. تازه دور و برش رو آب پاشی کرده بودم .انگار منتظر مهمونهام بودم احسان هم اومد غم داشت ولی گریه نمی کرد. یهو یه صدا بهم گفت باید چند روز دیگه بیام و از خواب پریدم. هنوز این درد لعنتی با این همه آمپول و قرص ولم نکرده. شب تا صبح، صبح تا شب رها نمی کنه. انگار هر چی کرم و حشره تو کتابهای این فیلسوفها نوشته حالا همه جمع شدن تو سر من! از خودم هم خوشم نمیاد که حداقل باهاش حرف بزنم . وقتی چشماتو تو نور آفتاب می بندی یه دستی خاصی از رنگ رو می بینی که شبیه تنهایی منه!
انسان پوک پر از اعتماد!
27752:کل بازدید |
|
44:بازدید امروز |
|
8:بازدید دیروز |
|
درباره خودم
| |
لوگوی خودم
| |
لوگوی دوستان | |
| |
لینک دوستان | |
فهرست موضوعی یادداشت ها | |
کم . | |
بایگانی | |
شهریور 1388 | |
اشتراک | |