هنوز | |||
هیچ وقت فکر نمی کردم کبوترها اینقدر بارون دوست داشته باشن. این روزها فکر می کنم زمان رو نباید از دست داد و سعی می کنم فقط کارهایی رو انجام بدم که دوست دارم. امشب هم می خوام برم دیدن ماه ! هر چند هوا ابریه ولی فکر کنم رقص زیبایی باشه: باد و ابر و مه ! عصری پنجره رو باز کردم و صدای بارون رو که به کف آسفالت می خورد گوش دادم که نگام به کفترای سعید افتاد زیر بارون رو سقف نشسته بودن و انگار حموم می کردن. منم کتاب تهوع رو دارم می خونم بازش کردم و چند صفحه خوندم . دیدم انگار می چسبه صورتم رو بسپارم دست بارون ! کتاب رو کنار گذاشتم و رفتم که رفتم ! یه خواب سیاه سیاه!
دارم سعی می کنم کتابهایی که قبلا" خوندم رو دوباره بازخونی کنم البته اونایی که دوستشون دارم.
کتاب پیشنهادی : داستان خرسهای پاندا
آهنگ پیشنهادی : "تو تنها نیستی" از مایکل جکسون
27736:کل بازدید |
|
28:بازدید امروز |
|
8:بازدید دیروز |
|
درباره خودم
| |
لوگوی خودم
| |
لوگوی دوستان | |
| |
لینک دوستان | |
فهرست موضوعی یادداشت ها | |
کم . | |
بایگانی | |
شهریور 1388 | |
اشتراک | |