هنوز | |||
به نام آنکه هستی از اوست و من نیز
امروز تصمیم گرفتم تمام افکارم رو بیرون بریزم بلکه درون پر از هیاهویم آرامش بیشتری بیابد امروز تصمیم گرفتم ایدئولوژیم را بر شمارم تا شاید روزی کسانی روی آن تعقل بیشتری بکنند و به نتایج بهتری برسند، تا شاید روزی هر شخص بتواند ایدئولوژی خودش را در سایه قانون اجتماعی اش داشته باشد . امروز مثل همان کبری دوم ابتدایی تصمیم می گیرم که شاید روزی پدرانمان ، مادرانمان و معلمانمان به ما تصمیم گرفتن را بیاموزند . چرا که اگر ما انسانها بدانیم این موضوع چقدر اهمیت دارد هرگز سردرگم نخواهیم بود .
پرنده گفت : چه بویی...چه آفتابی...آه بهار آمده است
و من به جستجوی جفت خویش خواهم رفت
پرنده از لب ایوان پرید مثل پیامی پرید و رفت
پرنده کوچک بود
پرنده فکر نمی کرد
پرنده روزنامه نمی خواند
پرنده قرض نداشت
پرنده آدم ها را نمی شناخت
پرنده روی هوا و بر فراز چراغ های خطر
در ارتفاع بی خبری می پرید
و لحظه های آبی را دیوانه وار تجربه می کرد
پرنده آه....فقط یک پرنده بود!
27714:کل بازدید |
|
6:بازدید امروز |
|
8:بازدید دیروز |
|
درباره خودم
| |
لوگوی خودم
| |
لوگوی دوستان | |
| |
لینک دوستان | |
فهرست موضوعی یادداشت ها | |
کم . | |
بایگانی | |
شهریور 1388 | |
اشتراک | |